شاید در نگاه اول، عجیب به نظر برسد اما پرونده‌ی هسته‌ای ایران، بیش از آنکه ماهیت تکنیکال و داخلی داشته باشد، ماهیت «ژئوپلتیک» و «منطقه‌ای» دارد و در حقیقت آمریکا به حل آن در یک چارچوب کلان منطقه‌ای می‌نگرد.

جهان و به تبع آن منطقه‌ی غرب آسیا دستخوش تغییرات گسترده‌ای شده است. تغییراتی که حاکی از تغییر ژئوپلتیک جهان است، آن هم دقیقا خلاف نقشه‌ای که آمریکا به عنوان قدرت هژمون دو دهه‌ی اخیر برای آن ترسیم کرده بود.
 
* شکست پروژه‌ی نظم نوین آمریکایی
پیش‌تر، ریچارد نیکسون، سی‌وهفتمین رئیس‌جمهور آمریکا در فاصله‌ی زمانی ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۲ میلادی، در بیان اهمیت جهان اسلام گفته بود: ««جهان اسلام در قرن بیست‌ویکم، مهم‌ترین میدان‌های زورآزمایی سیاست آمریکا است.»۱
شاید در نگاه اول، عجیب به نظر برسد اما پرونده‌ی هسته‌ای ایران، بیش از آنکه ماهیت تکنیکال و داخلی داشته باشد، ماهیت «ژئوپلتیک» و «منطقه‌ای» دارد و در حقیقت آمریکا به حل آن در یک چارچوب کلان منطقه‌ای می‌نگرد.

آغاز دهه‌ی ۹۰ میلادی و متعاقب حمله‌ی صدام به کویت، آمریکا به بهانه‌ی کمک به کویت، وارد منطقه‌ی خلیج فارس شد. «جورج بوش پدر»، رئیس‌جمهور وقت آمریکا در توجیه دلایل چنین اقدامی، سخن از «نظم نوین جهانی» کرد. نظمی که در آن محور جهان بر مبنای آمریکا و «ارزش‌های آمریکایی» استوار بود. بعدتر، و به دنبال حادثه‌ی ۱۱ سپتامبر، «جورج بوش پسر»، راه پدر را ادامه داد و پرده از چگونگی فرآیند اجرایی شدن این نظم نوین برداشت. وی در ۲۹ بهمن ماه ۱۳۸۰ (۱۸ فوریه ۲۰۰۲) در کنفرانس مطبوعاتی که به همراه «جونیچیرو کویزومی»، نخست‌وزیر ژاپن برگزار کرد به صراحت گفت: «تاریخ یک فرصت استثنایی را به ما (دولتمردان آمریکا) داده است تا از آزادی دفاع کنیم. ما این فرصت و لحظه را به چنگ آورده‌ایم و عمل خواهیم کرد. من از منافع خودمان دفاع خواهم کرد. من از مردم آمریکا دفاع می‌کنم.» پس از او، کاندولیزا رایس، وزیر‌خارجه‌ی خشونت‌طلب وی نیز به میدان آمد و تصریح کرد: «سیاست‌خارجی ما به‌طور قطع یک سیاست‌خارجی مداخله‌گرا است و این سیاست برخاسته از منافع ملی ماست و نه برخاسته از منافع جامعه‌ی موهوم بین‌المللی.»

از همین‌جا بود که یازده سپتامبر بهانه‌ای شد برای لشگرکشی‌های گسترده به عراق و افغانستان و آغاز جنگی در منطقه‌ی غرب آسیا به منظور دستیابی به نظم نوین جهانیِ آمریکایی. اما مدت زمانی نگذشته بود که آمریکایی‌ها خوب فهمیدند که در باتلاق غرب آسیا گیر افتاده‌اند و واقعیات منطقه آنگونه که تصور می‌کردند پیش نرفته است. سلسله تحولاتی که در نهایت به آغاز موج «بیداری اسلامی» در جهان اسلام کشید، پایان پروژه‌ی نظم نوین جهانی آمریکایی، و شروع نظم نوینی بر اساس خواست و رأی مردم منطقه بود.

در کنار این موضوع، بحران‌های اجتماعی و بروز جنبش‌هایی نظیر «جنبش وال‌ استریت» که به تبع بحران مالی- اقتصادی در آمریکا و اروپا آغاز شده بود، و هم‌چنین ظهور قدرت‌های نوظهور اقتصادی- سیاسی در جهان، نشان‌دهنده‌ی تحولات گسترده در جهان، و کاهش قدرت هرچه بیشتر آمریکا شد. رهبر انقلاب در جایی درباره‌ی این تحولات چنین فرمودند:

«امروز جهان درگیر تحولات اساسی است، این را نمی‌شود منکر شد؛ شما نگاه کنید به منطقه‌ی شمال آفریقا و مناطق دیگری از آفریقا، در منطقه‌ی آسیا و قدرت‌هایی که در آسیا سر برآورده‌اند و در دنیا عرض اندام می‌کنند در مقابل قدرت‌های سنتی عالم، [یا] وضعیتی که در اروپا ملاحظه می‌کنید وجود دارد؛ دنیا در حال یک تحول است. حالا تحولات جهانی و تاریخی طبعا در زمان کوتاه تحقق پیدا نمی‌کند؛ این‌جور نیست که حالا ما فرض کنیم اگر تحولی دارد رخ می‌دهد باید در ظرف شش‌ماه، یک سال، دو سال انجام بگیرد؛ نه، نشانه‌های تحول را باید دید ولو این تحول به‌مرور در ظرف بیست سال انجام خواهد گرفت؛ لکن ما [باید] بفهمیم که در دنیا چه دارد اتفاق می‌افتد. بنابراین نکته‌ی اول این است که دنیا درگیر تحولات اساسی است؛ این را بفهمیم. نکته‌ی دوم این است که آرامش ظاهری جبهه‌ی مسلط جهانی - یعنی همین قدرت‌های سنتی‌ای که در دنیا حاکم بودند، چه قدرت آمریکا، چه قدرت‌های اروپایی؛ که یک آرامشی داشتند این‌ها از لحاظ اقتصادی، از لحاظ رسانه‌ای، از لحاظ استقرار اجتماعی در داخل کشورهایشان و یک آرامشی به‌ظاهر بر زندگی این‌ها حاکم بود - امروز به‌هم خورده، نشانه‌های این به‌هم‌خوردگی را انسان می‌بیند.»
 
* راهبرد اصلی آمریکا در منطقه
در چنین شرایطی، راهبرد اصلی آمریکا در منطقه‌ی غرب آسیا، جلوگیری از ظهور قدرت‌های جدید بوده و هست. آمریکا به خوبی فهمیده که نظم پیشین جهان دستخوش تغییرات شده است و جهان به سمت «نظم نوینی» در حال حرکت است. بنابراین باید به هر طریقی که شده از شکل‌گیری آن جلوگیری کند. در این بین، مهار ایران به‌عنوان یک قدرت نوظهور منطقه‌ای که دومین کشور استراتژیک جهان از نظر ذخایر نفت و گاز محسوب می‌شود و بر مهم‌ترین آبراه‌ ترانزیت منابع انرژی جهان تسلط دارد، در دستور کار سیاستمداران آمریکایی و غربی قرار گرفت. مخصوصا آنکه ایران با مدل «انقلاب اسلامی»، الگوی جدیدی از شیوه‌ی اداره‌ی حکومت و چگونگی مناسبات بین‌المللی را ارائه کرده است که به‌دلیل جذابیت‌هایی که دارد، به سرعت در حال تکثیر در جهان است.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/25301/C/13921124_0125301.jpg
اینفوگرافیک | هسته‌ای بهانه است
از همین روی، «جرج فریدمن» مدیرکل آژانس اطلاعات و مراقبت راهبردی آمریکا که به خاطر آثارش در حوزه‌ی پیش‌بینی‌های استراتژیک، از جمله کتاب «صد سال آینده، سناریویی برای سده‌ی بیست‌ویکم» شهرت جهانی یافته است، در سال ۲۰۱۲ کتاب «دهه‌ی آینده» را به رشته‌ی تحریر در آورده و به بیان راهبردهای آمریکا در دهه‌ی آینده پرداخته است. فریدمن در این کتاب به راهبرد کلیدی آمریکا مبنی بر اینکه این کشور تلاش خواهد کرد تا در دهه‌ی آینده از ظهور قدرت‌های منطقه‌ای جلوگیری کند، اشاره کرده و مشخصا تصریح می‌کند: «اولویت دولت آمریکا در خاورمیانه، جلوگیری از پیشروی ایران است.»۲
 
* ماهیت ژئوپلتیک پرونده‌ی هسته‌ای ایران
در چنین فضایی است که باید موضوع مذاکرات هسته‌ای ایران مورد تحلیل قرار بگیرد. آمریکا به دلیل ضعف در حل موضوعات ژئوپلتیک منطقه و نفوذ روزافزون ایران در میان دولت‌ها و ملت‌ها، همان‌طور که رهبر انقلاب اشاره کردند، درخواست مذاکرات هسته‌ای را توسط یکی از «محترمین منطقه» به ایران اعلام کرد. از سویی دیگر، ایالات متحده برای مهار ایران، گزینه‌ی دیگری جز مذاکرات روی میز نداشت. موضوع پرونده‌ی هسته‌ای ایران می‌توانست برگ برنده‌ی آمریکا برای جلوگیری از قوی شدن هرچه بیشتر ایران در منطقه باشد. آن‌چنان‌که هانس بلیکس، مدیرکل اسبق آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در مصاحبه با شبکه‌ی تلویزیونی «راشاتودی» نیز ضمن ارائه‌ی یک گزارش مستند در این‌باره نتیجه گرفت که «نگرانی غرب از برنامه هسته‌ای ایران ساختگی است و هدف اصلی آن‌ها جلوگیری از قوی‌تر شدن ایران است.»
جرج فریدمن می‌گوید: «مشکل ما با ایران بر سر فعالیت هسته‌ای این کشور نیست، بلکه مشکل آن است که ایران نشان داده است نه فقط بدون حمایت آمریکا، بلکه در حال درگیری با آمریکا نیز می‌توان بزرگترین قدرت تکنولوژیک و نظامی منطقه بود. این پدیده ایران را به یک الگو برای کشورهای اسلامی تبدیل کرده است و بهار عربی (انقلاب‌های اسلامی منطقه) را در پی داشته است.»

چندین ماه پیش «یوشکا فیشر»، وزیر پیشین امورخارجه و معاون صدراعظم سابق آلمان نیز در یادداشتی که در «پراجکت سیندیکیت» منتشر کرد، به بررسی تحولات اخیر منطقه‌ی غرب آسیا و آینده‌ی پیش روی آن پرداخته و نوشته بود: «ایران بزرگ‌ترین برنده‌ی این منطقه خواهد بود، کشوری که قدرت و نفوذش در عراق و افغانستان به‌واسطه‌ی سیاست‌های آمریکا در دوران جرج دبلیو بوش افزایش چشمگیری یافت. به‌منظور دستیابی به راه‌حل‌های پایدار در عراق و سوریه، همکاری ایران بسیار لازم و ضروری است و این کشور نقش بسیار مهمی را در مناقشه‌ی میان اسرائیل و فلسطین و همچنین لبنان ایفا می‌کند. دور زدن ایران در جستجو برای راه‌حل بحران‌های بی‌شمار این منطقه غیرممکن است. در واقع، به نظر می‌رسد گزینه‌ی مبارزه علیه گروه تروریستی داعش، حتی با وجود همکاری‌های نظامی محدود میان آمریکا و ایران به یکی از گزینه‌های موجود روی میز تبدیل شده است. با این حال، مسئله استراتژیکی اصلی در این زمینه در جبهه‌های جنگ منطقه حل‌وفصل نخواهد شد، بلکه تنها از طریق انجام مذاکرات مختلف و متعدد در مورد برنامه هسته‌ای ایران میسر خواهد بود.»۳

ربط دادن و کشاندن مذاکراتی که بر محور موضوع هسته‌ای ایران تشکیل شده است بر موضوعاتی نظیر اقدامات ایران در عرصه‌ی منطقه‌ای و بین‌المللی توسط آمریکایی‌ها نیز در همین پازل است که قابل فهم و تحلیل است. بر همین مبنا است که اساسا آمریکا به مذاکرات هسته‌ای به‌مثابه اهرمی برای مهار ایران و جلوگیری از ظهور این قدرت جدید منطقه‌ای نگاه می‌کند. از این زاویه، حتی اگر مشکل پرونده‌ی هسته‌ای ایران هم به سرانجام برسد، باز هم آمریکا موضوعات دیگری را بهانه خواهد کرد. همچنانی‌که جرج فریدمن، به این موضوع اشاره کرده و می‌گوید: «مشکل ما با ایران بر سر فعالیت هسته‌ای این کشور نیست، بلکه مشکل آن است که ایران نشان داده است نه فقط بدون حمایت آمریکا، بلکه در حال درگیری با آمریکا نیز می‌توان بزرگترین قدرت تکنولوژیک و نظامی منطقه بود. این پدیده ایران را به یک الگو برای کشورهای اسلامی تبدیل کرده است و بهار عربی (انقلاب‌های اسلامی منطقه) را در پی داشته است.»۴